بُنبستِ سربهزیر
تا ابدیت گسترده است
دیوارِ سنگ
از دسترسِ لمس به دور است.
باغ آینه
معاد
من
باد و
مادرِ هوا خواهم شد
بر خاک ِ جدي ايستادم …
بر خاکِ جدی ایستادم
و خاک، بهسانِ یقینی
استوار بود.
کوچه
به دکتر مجید حائری
دهلیزی لاینقطع
در میانِ دو دیوار،
و خلوتی
که بهسنگینی
دادخواست
از همه سو،
از چار جانب،
از آن سو که بهظاهر مهِ صبحگاه را مانَد سبکخیز و دَمدَمی
و حتا از آن سویِ دیگر که هیچ نیست