به ایرج کابلی
ظلماتِ مطلقِ نابینایی.
احساسِ مرگزای تنهایی.
به زرینتاج و نورالدین سالمی
درپیچیده به خویش جنینوار
که پیرامنت انکارِ تو میکند،
در چنبرهی خوفِ سیاهی به زهدان ماننده
در ظلماتی از غلظتِ سُرخِ کینه یا تحقیر.
باید اِستاد و فرود آمد
بر آستانِ دری که کوبه ندارد،
چرا که اگر بهگاه آمدهباشی دربان به انتظارِ توست و
اگر بیگاه
به درکوفتنات پاسخی نمیآید.