شبِ ایرانشهر
جهان را بنگر سراسر
که به رختِ رخوتِ خوابِ خرابِ خود
از خویش بیگانه است.
غم
اینجا نه
که آنجاست
ــ تو کجایی؟
در گسترهی بیمرزِ این جهان
تو کجایی؟
عاشقان
سرشکسته گذشتند،
شرمسارِ ترانههای بیهنگامِ خویش.
سینِ هفتم
سیبِ سُرخیست،
حسرتا