اندیشیدن
در سکوت.

اندیشیدن
در سکوت.
سحر به بانگِ زحمت و جنون
ز خوابِ ناز چشم باز میکنم.
کنارِ تخت چاشت حاضر است
جخ امروز
از مادر نزادهام
نه
عمرِ جهان بر من گذشته است.
تو باعث شدهای که آدمی از آدمی بهراسد.
تراشندهی آن گَندهبُتی تو
که مرا به وهن در برابرش به زانو میافکنند.
دست زی دست نمیرسد
که سدِّ سفاهتی سیمانی در میان است: