چاهِ شغاد را ماننده
حنجرهیی پُرخنجر در خاطرهی من است:
چون اندیشه به گورابِ تلخِ یادی درافتد
حدیث بیقراری ماهان
چون فورانِ فحلْمستِ آتش…
یاد مختاری و پوینده
چون فورانِ فحلْمستِ آتش بر کُرهی خمیری
به جانبِ ماهِ آهکی غریو میکشیدیم.
نخستين که در جهان ديدم…
نخستين از غلظهی پنيرک…
کژمژ و بیانتها…
کژمژ و بیانتها
به طولِ زمانهای پیش و پس
ستونِ استخوانها
چشمخانهها تهی