عصرِ عظمتهای غولآسای عمارتها
و دروغ.
عصرِ رمههای عظیمِ گرسنگی
و وحشتبارترینِ سکوتها
عصرِ عظمتهای غولآسای عمارتها
و دروغ.
عصرِ رمههای عظیمِ گرسنگی
و وحشتبارترینِ سکوتها
دریغا درهی سرسبز و گردوی پیر،
و سرودِ سرخوشِ رود
به هنگامی که دِه
در دو جانبِ آبِ خنیاگر
به خوابِ شبانه فرو میشد
پس پایها استوارتر بر زمین بداشت * تیرهی پُشت راست کرد * گردن به غرور برافراشت * و فریاد برداشت: اینک من! آدمی! پادشاهِ زمین!
و جانداران همه از غریوِ او بهراسیدند * و غروری که خود به غُرّشِ او پنهان بود بر جانداران همه چیره شد * و آدمی جانوران را همه در راه نهاد * و از ایشان برگذشت * و بر ایشان سَر شد از آن پس که دستانِ خود را از اسارتِ خاک بازرهانید.
دوستش میدارم
چرا که میشناسمش،
به دوستی و یگانگی.
قصدم آزارِ شماست!
اگر اینگونه به رندی
با شما
سخن از کامیاریِ خویش در میان میگذارم،