صحنهی نخست حیاطِ پشتیِ خانهی برناردا آلبا. چهار دیوار سفید که کم و بیش کبود میزند. شب است. دکور باید در نهایت سادهگی باشد. صحنه از درهای اتاقها که به نور ضعیفی روشن است کسب نور میکند. وسط صحنه میزی هست و چراغِ نفتی حبابداری. برناردا و دخترهایاش شام میخورند. پونچا خدمت میکند. پرودنسیا ـ زن همسایه ـ کمی دورتر …
ادامهی مطلب »آثار احمد شاملو
یرما | پردهی اول
پردهی اول یرما به معنیِ بی بار و بر، بیثمر، بایر و سترون است. صحنهی نخست. پرده که باز میشود یرما روی صندلی خوابیده. گلدوزیاش روی پای اوست. نور تند رویا بر صحنه حاکم است. چوپانی نوک پنجه وارد میشود. بچهی سفیدپوشی به بغل دارد و نگاهاش را به یرما میدوزد . با خروج او صحنه را نور شادِ بهاری …
ادامهی مطلب »یرما | پردهی دوم
پردهی دوم صحنهی نخست. جویبارِ تُندِ کوهسار که زنهای ده کنارش مشغول رختشوییاند و در ردیفهای مختلف نشستهاند . صدای آوازهایی از پشت پرده میآید. ترانه تو آبِ نهرِ یخزده چنگ میزنم پیرهنتو . خندهی تُرد غشغشت غنچهی گرم تنِ تو . اولی از پُرچونهگی خوشم نمیاد . سومی اینجا وِر نزنیم چیکار کنیم ؟ چهارمی همچین عیبی هم نداره …
ادامهی مطلب »یرما | پردهی سوم
پردهی سوم صحنهی نخست کلبهی دولورس ساحر. اولِ آفتاب است. یرما و دولورس با دو پیرزن وارد میشوند . دولورس خیلی جیگر داری ها! زن اول تودنیا هیچی مهمتر ازخواستن نیست . زندوماما قبرستون حسابی تاریک بودها ! دولورس من با زنایی که بچه میخواستن این مراسمو تو قبرستون انجام دادم. غیر از تو همهشون وحشت داشتن. یرما من واسه …
ادامهی مطلب »همدلجوانم، بهزاد خواجات
همدلجوانم، بهزاد خواجات. ممنونم کههرازچندی شعرهاتان رابرای من میفرستید. شور و شوقتان رامیستایم وخوشحالم که میبینم همسر منهم درشما به انتظار لحظه مقدر نشستهاست. خوب یا بد، من شخصا اهل قضاوت نیستم چراکه قضاوت را چیزی از مقوله خشونت و فقدان مسئولیت میدانم. یک اشتباه ناچیز قاضی میتواند موجب یاس یا خودباوری شود. وانگهی، میزان ومعیار قضاوت درست و غلط …
ادامهی مطلب »