گشت و گذاری در آثار شاملو

هایکوی نو

پژواك
«هِی!» مردِ تنها می‌دهد آواز
     «هِی!» كوهِ تنها می‌دهد پاسخ. (سِی‌سِن‌سوُیی)
 
برف بر آب می‌بارد،
     از درونِ آب می‌بارد. (سِی‌سِن‌سوُیی)
 

ادامه‌ی مطلب »

شاعران جدید

بهار هنوز عمقی ندارد.
فقط باد است كه سفر می‌كند
     از درختی به درختی. (آروْ)
 


آفتاب
بر راهِ مرغان
     در كوهستان‌های دور. (آروْ)

ادامه‌ی مطلب »

توضیح موسسه‌ی الف. بامداد درباره‌ی کتاب « خانه‌ی من در انتهای جهان است»

انسان زاده شدن تجسد وظیفه بود. — ا.بامداد   کتاب خانه‌ی من در انتهای جهان است (ناشر: نشر مینا، به کوشش سیاوش شاملو، گردآوری تصحیح و ویرایش: بهروز صاحب‌اختیاری، چاپ اول تابستان 1390) که با چنین چینش و گزینش بی‌مسما و فاقد انسجام و ساختار هیچ ارتباطی به میراث گران‌قدر احمد شاملو ندارد، به دلایل زیر مورد تأیید موسسه‌ی الف. …

ادامه‌ی مطلب »

بیانیه کانون نویسنگان ایران درباره شب‌های شعر و تعلیق گروه پنج نفری

هموطنان عزیز نزدیک به دو ماه است که کانون نویسندگان ایران قصد خود را دایر بر برگزاری شب‌هایی تحت عنوان «آزادی و فرهنگ» اعلام داشته است. هیات دبیران کانون نویسندگان ایران در مذاکرات شفاهی خود با مقامات مسؤول و در مکاتباتی که با دستگاههای دولتی در این زمینه انجام داده، و نیز در بیانیه‌های رسمی کانون و مصاحبه مطبوعاتی هیات …

ادامه‌ی مطلب »

بگذارید چنین باشیم…

وفا کنیم و ملامت کشیم… حافظ در جامعه‌ای استبدادزده و متشکل از گروه‌ها و طبقاتِ متخاصمِ دارای منافع متضاد، دفاع از آزادی کار آسانی نیست. زیرا در چنین جامعه‌ای هر کسی از ظن خود یار آزادی‌ست و کمتر کسی‌ست که بکوشد تا اسرار آزادی را، هم از درون آزادی بجوید. این حقیقتی است که آزادی، از دیدگاه اجتماعی، مفهومی مطلق …

ادامه‌ی مطلب »

به نام ما، به کام دیگران…

من در هفتم مه ۱۹۳۷ در سیگلو۲۰ به دنیا آمدم. سه ساله که بودم به پولاکایو رفتیم و دیگر تا بیست سالگی همان جا ماندم. از انصاف به دور است که سرگذشت خودم را بگویم و از آن دهکده که بسیار به‌اش مدیونم اسمی به زبان نیارم. من آن جا را جزیی از زندگی خودم می‌دانم. هم پولاکایو و هم …

ادامه‌ی مطلب »

نمایش‌نامه‌ی آنتیگون اثر احمد شاملو

    آنتیگون حماسه‌ی انتخاب است. حماسه‌ی وفاداری، از آن دست تعهدی که به حقیقت اعتبار می‌بخشد. در جهانی که برادر، برادر را می‌کشد، در جهان پرآشوبی که مقتدران دم از قانون می‌زنند و گلوی هم را می‌درند، زنی از دلش فرمان می‌برد، بی‌اعتنا به بازی قدرت، به قیمت جان خویش «نه» می‌گوید. بهار سال هزار و سیصد و پنجاه …

ادامه‌ی مطلب »