گشت و گذاری در آثار شاملو

سه سرود برای آفتاب

۱ شبانه اعترافی طولانی‌ست شب اعترافی طولانی‌ست فریادی برای رهایی‌ست شب فریادی برای رهایی‌ست و فریادی برای بند. شب اعترافی طولانی‌ست. □ اگر نخستین شبِ زندان است یا شامِ واپسین ــ تا آفتابِ دیگر را در چهارراه‌ها فریاد آری یا خود به حلقه‌ی دارش از خاطر ببری ‌ــ، فریادی بی‌انتهاست شب فریادی بی‌انتهاست فریادی از نومیدی فریادی از امید، فریادی …

ادامه‌ی مطلب »

مرگِ ناصری

با آوازی یکدست
                     یکدست
دنباله‌ی چوبینِ بار
                       در قفایش
خطی سنگین و مرتعش
بر خاک می‌کشید.

ادامه‌ی مطلب »

مرثیه

گفتند: 
        «- نمی‌خواهیم
                           نمی‌خواهیم
                                          که بمیریم!»

ادامه‌ی مطلب »

و تباهی آغاز یافت…

پس پای‌ها استوارتر بر زمین بداشت * تیره‌ی پُشت راست کرد * گردن به غرور برافراشت * و فریاد برداشت: اینک من! آدمی! پادشاهِ زمین!
و جانداران همه از غریوِ او بهراسیدند * و غروری که خود به غُرّشِ او پنهان بود بر جانداران همه چیره شد * و آدمی جانوران را همه در راه نهاد * و از ایشان برگذشت * و بر ایشان سَر شد از آن پس که دستانِ خود را از اسارتِ خاک بازرهانید.

ادامه‌ی مطلب »