وان را که خبر شد، خبری بازنیامد
سعدی
آنکه دانست، زبان بست
وانکه میگفت، ندانست…
□
چه غمآلوده شبی بود!
وان مسافر که در آن ظلمتِ خاموش گذشت
و بر انگیخت سگان را به صدایِ سُمِ اسبش بر سنگ
بیکه یک دَم به خیالش گذرد
که فرودآید شب را،
گویی
همه رؤیای تبی بود.
چه غمآلوده شبی بود!
آذرِ ۱۳۴۰
ازمذاله برخي نوشته هادراحظات اغازين ديداران لذت بسيار بردم وبربانيان خيرانديش ان درود بسيار فرستادم
باسپاس ازاين تلاش ارزشمند وارزوي توفيق ان عزيزان درزندگي ونيل به اهداف متعالي شما