پاییز


برای غلامحسین ساعدی

گویِ طلای گداخته
بر اطلسِ فیروزه‌گون

 

[سراسرِ چشم‌انداز
در رؤیایی زرین می‌گذرد.]

 

و شبحِ آزادْگَردِ هَیونی یال‌افشان،
که آخرین غبارِ تابستان را
کاهلانه
از جاده‌ی پُرشیب
بر می‌انگیزد.

 

و نقشِ رمه‌یی
بر مخملِ نخ‌نما
که به زردی
می‌نشیند.

 

 

طلا
و لاجورد.

 

طرحِ پیلی
در ابر و
احساسِ لذتی
از آتش.

 

چشم‌انداز را
سراسر
در آستانه‌ی خوابی سنگین
رؤیایی زرین می‌گذرد.

 

۱۳۴۵

ققنوس روی جلد

درباره‌ی سایت رسمی احمد شاملو