درآمیختن


مجال
بی‌رحمانه اندک بود و
واقعه
     سخت
            نامنتظر.

 

از بهار
      حظِّ تماشایی نچشیدیم،
که قفس
          باغ را پژمرده می‌کند.

 

 

از آفتاب و نفس
چنان بریده خواهم شد
که لب از بوسه‌ی ناسیراب.
برهنه
بگو برهنه به خاکم کنند
سراپا برهنه
بدانگونه که عشق را نماز می‌بریم، ــ
که بی‌شایبه‌ی حجابی
با خاک
عاشقانه
         درآمیختن می‌خواهم.

 

دی‌ماه ۱۳۵۱

درباره‌ی