شبانه


به فریادی خراشنده
بر بامِ ظلمتِ بیمار
کودکی
تکبیر می‌گوید

 

گرسنه‌روسبی‌یی
می‌گرید

 

آلوده‌دامنی
از پیروزیِ بردگانِ دلیر
سخن می‌گوید.

 

 

لُجِّه‌ی قطران و قیر
بی‌کرانه نیست
سنگین‌گذر است.
روز اما پایدار نمانَد نیز
که خورشید
چراغِ گذرگاهِ ظلماتی دیگر است:
بر بامِ ظلمتِ بیمار
آن که کسوف را تکبیر می‌کشد
نوزادی بی‌سر است.

 

و زمزمه‌ی ما
هرگز آخرین سرود نیست
هر چند بارها
دعای پیش از مرگ بوده است.

 

۸ مهرِ ۱۳۶۳

مدایح بی صله روی جلد

درباره‌ی سایت رسمی احمد شاملو