– از همه چيز صحبت كرديم جز نقد شعر … يكجا گفتهايد ما منتقد نداريم.
– فراموش كنيد. بايد آن گفته را اصلاح كنم. ما البته سابقه نقد هنرى نداشتهايم مثلاً نقد شعر، كه اگر داشتيم هم به درد نقد شعر امروز نمىآمد. در اين باب هم به تفصيل صحبت شد پس ديگر تكرارش بيهوده است. براى نقد شعر امروز ابتدا بايد معيارهاى آن شناسائى بشود. اين چه جور نقد شعر است كه مدام برمىدارند در برخورد با آثار شاعران جوان مىنويسند اين زبان فروغ است آن زبان اخوان؟ هر شاعرى كارش را با زبان و تحت تأثير شاعرى پيش از خود شروع مىكند تا كمكم به استقلال برسد. مگر من تحت تأثير مخرب توللى و رضاقلى انوشه شروع نكردم و مگر فروغ با زبان و ديدگاه نادرپورى وارد اين ميدان نشد؟
– براى يك شاعر جوان آغاز كردن با لحن و زبان يك شاعر ديگر نه فقط عيب نيست حتا برحسب اينكه پايش را جاى پاى كه مىگذارد بايد يك امتياز به حساب آيد. خوشبختى من – به عنوان مثال – يكى اين بود كه در ابتداى راهم اولاً هنوز قضاوت شعر به دست اين جور منتقدان نيفتاده بود و ديگر اينكه تقريباً هنوز كسى براى خودِ پهلوان تره خرد نمىكرد چه رسد به نوچهاش. حاصل اين نقدنويسى آموزاندن نيست دماغ سوزاندن است. براى كسى كه هنوز نمىداند شاعر است هميشه يكى هست كه با تأثير مستقيم خودش خلاقيت را در او بيدار كند. و پس از بيدارى هم تا مدتها تحت تأثير زبان و نحوه نگرش شاعرانه او باقى مىماند. اگر توانست به زبان و بينش ويژه خود دست پيدا كند خواهد ماند و اگر نتوانست از ياد خواهد رفت. چرا بايد شاعر جوانى را كه راهش با اين قدم كاملاً درست و طبيعى شروع شده است سر درگم يا پريشان يا وحشتزده يا يكسره نا اميد كرد؟ كسى كه «تأثير» و «تقليد» را از هم تميز نمىدهد چرا بايد به خودش حق داورى اعطا كند؟ در ضمن نا گفته نبايد گذاشت كه متهم اصلى اين پرونده سردبيران نشريانى هستند كه به چنين مطالب گمراه كنندهئى امكان انتشار مىدهند.