درود . نمی دونم از کجای شعر شاملو باید شروع کرد و آغاز یک بحث چطوری باشه بهتره. اما باید خیلی ساده از یه جایی شروع کرد. انتخاب اینکه کدام شعر شاملو را بیشتر دوست دارم خیلی سخته ولی این کار یه خوبی داره و اینکه همه ی شعر های شاملو رو می خونیم و در موردش فکر میکنیم و به همدیگه معرفی می کنیم. شاملو شاعر بسیار بزرگیه و به گفته ای حافظ زمان خودش بود. من شعر کبود از مجموعه ی هوای تازه را بسیار زیاد هم خوندم هم دوستش دارم. به نظر من این شعر از خیلی ابعاد قابل بررسیه. اوج تصویر سازی ذهنی، نوع انتخاب واژه ها که به نظر من گرم و پر حرارتند. آتشی که نا خواسته در دل و ذهن به پا میکند. اما در عین حال سردی خاصی شما را مبهوت در خود نگه میدارد. البته آنچه که من میگویم چیزیست که از درون حس میکنم و جدای از نقد های ادبی ست.
زير ِ خروش و جنبش ِ ظاهر
زير ِ شتاب ِ روز و شب ِ موج
در خلوت ِ زنندهي ِ عمق ِ خليج ِ دور
آنجا که نور و ظلمت، آرام خفتهاند
درهم، ولي گريخته از هم،
آنجا که راه بسته به فانوسدار ِ روز،
آنجا که سايه ميخورد از ظلمتاش به روي
روياي ِ رنگ دختر ِ درياي ِ دور را ــ
آنجا کبود خفته
نه غمگين نه شادمان..
چیزی که به نظر من اینگونه تصویر سازی و تشبیه ناب را به اوج رسونده جز روح و کلام شاملو نبوده که دو چیز متضاد در ظاهر را به گونه ای با هم در آمیخته که نه اینکه از هم جدا شدنی نیستند تو گویی یک آفریده ی بی مانند است.
"بيانتهاي رنگ ِ دو چشم ِ کبود ِ تو
وقتي که مات ميبَرَدَت، با سکوت ِ خويش
خاموش و پُرخروش
چون حملههاي ِ موج بر ساحل، بهگوشکر،
آنجا که نور و ظلمت داده به پُشت پُشت
آشوب ميکند!
حتی اینقدر این تصویر زیباست که تصورش در ذهن ، زیبایی را به شگفتی وا میدارد."بيانتهاي رنگ ِ دو چشم ِ کبود ِ تو
وقتي که مات ميبَرَدَت، با سکوت ِ خويش… خود این تصویر آنقدر ذهن را به اعماق زیبایی فرو میبرد که مست در معنی میشویم ولی پس از آن شاملو تصویر و تشبیهی شگرف تر میسازد:
چون حملههاي ِ موج بر ساحل، بهگوشکر،
پس از این میگوید:
اي شرم!
اي کبود!
تنها براي ِ مردمک ِ چشمهاي ِ اوست
گر ميپرستمات.
اینجاست که شاملو شاعری خیال انگیز، واژه پردازو معنی آفرین است.
"خاموشوار خفتهي ِ اين مردم ِ کبود
در نغمهي ِ فسونگر ِ جنجال ِ چشم ِ تو
نُتهاي ِ بيشتاب ِسکوت است.
يا آنکه ناگهان در يک سونات ِ گرم
بعد از شلوغ و همهمهي ِ هرچه ساز و سنج
بر شستيي ِ پيانو
تکضربههاي ِ نرم.
اين رنگ ِ خوابدار
در والسهاي ِ پُرهيجان ِ دو چشم ِ تو
نُتهاي ِ تُرد و نرم ِ سکوت است."
شاملو موسیقی را خوب میشناسد ؟. زبان موسیقی به زبان شعر شاملو تشبیه شده یا بر عکس آن؟ هر کس موسیقی را بشناسد خوب میفهمد شاملو چه گفته است و هر کس شعر شاملو را در عمق وجود لمس میکند میتواند یک لحظه ی با شکوه در موسیقی را به خوبی درک کند. ولی جدای از این باز به این میرسیم که رشته ی ارتباط شاملو با هر چه زیباییست، پیوندی ژرف دارد.
"تنها براي ِ مردمک ِ چشمهاي ِ تو
سنگين ِ نرم ِ خفتهي ِ عمق ِ خليج را
بُتوار ميپرستم…
اي شرم!
اي کبود!
تنها براي ِ مردمک ِ چشمهاي ِ اوست
گر ميپرستمات.