آنچه جان
از من
همیستاند
ایکاش دشنهیی باشد
یا خود
گلولهیی.
□
زَهر مباد ای کاشکی،
زهرِ کینه و رشک
یا خود زهرِ نفرتی.
درد مباد ای کاشکی،
دردِ پرسیهای گزنده
جرّاره بهسانِ کژدمهایی،
از آنگونه کهت پاسخ هست و
زبانِ پاسخ
نه،
و لاجرم پنداری
گَزیدهی کژدم را
تریاقی نیست…
□
آنچه جان از من همیستاند
دشنهیی باشد ایکاش
یا خود
گلولهیی.
۱۵ اسفندِ ۱۳۴۴