شاعران جدید


بهار هنوز عمقی ندارد.
فقط باد است كه سفر می‌كند
     از درختی به درختی. (آروْ)
 

آفتاب
بر راهِ مرغان
     در كوهستان‌های دور. (آروْ)


 
به علف می‌آویزد و
با آن می‌پژمرد
     مگسِ زمستان. (آروْ)


 
پروانه‌ها جدا می‌شوند،
و كبودی را، دست‌ ناخورده
     به آسمان بازمی‌گذارند. (رین‌كا)


 
مُردن و زیستن،
زیستن و مُردن،
     و خاك را شخم ‌زدن. (كی‌جوْ)

فانوس را پایین‌می‌گذارم:
بازی نور
     با آبِ چشمه. (موكّوكوُ)


 
از دل،
خسته از غبار و هیاهو
     چكاوكی آوازخوان پَرمی‌كشد. (تاكه‌ئو)


 
آبشار می‌خشكد،
و مهتاب، شب به شب،
     در خرسنگ‌ها رخنه ‌می‌كند. (تاكه‌ئو)


 
مردی كه كشتزار را شخم‌ می‌زند
گوش به سوی زنی پیش ‌می‌آورد:
ستاره‌یی نورش را بر آن ‌دو می‌پاشد. (تاكه‌ئو)


 
اینجا نیز
تنها اندكی آفتاب، ـــ
     و جورابی چند كه بر رسَنْ ‌خشك‌ می‌شود. (ئیچی‌رین سوْ)


 
ناگهان بیدار شدم،
شب به‌ تمامی
     از آنِ حشرات‌ بود. (كاشوْ)


 
صدایی می‌كند
می‌درخشد
     و خاموش ‌می‌شود. (هوكوُروْ)


 
گدایی می‌گذرد،
از آفتابِ سختْ‌تاب،
     از سایه‌های ژرف. (شیكوُن‌رو)

□ 

كلبه‌‌یی هست
با چراغی روشن،
     و نهری كه می‌گذرد. (گِكّوْشی)
 

آن دو كنار هم گام ‌می‌زنند
غمگین در دلِ مِه،
     دل‌هاشان در یگانگی آمیخته. (ئیسّوْ)


 
كلاغِ زمستان
می‌خواهد به ‌پرواز درآید:
     سینه بر برف می‌فشارد. (ئیتّوْ)


 
به سردی
پاره ابرهای این شبِ مهتابی
      بر سراسرِ این خَلنگزار. (شورین دوْ)

برف، شامگاهان
درِ خانه را لمس می‌کند؛
     صدا نرم است. (جویو)

راهِ برگ‌های فروریخته
به گورهای فراز تپه می‌رسد،
     و باز می‌ماند. (هاتسو تاروْ)

در جنگلِ عمیق،
باران و برگ‌های فروریخته
     آواز یکدیگر را منعکس می‌کنند. (کوکیوْ)

توفانِ خزان:
به یکدیگر می‌نگرند
     در نورِ شمع. (سِه‌كیتوْ)


 
خرمنِ آتشی به ‌پا كرده‌اند
از برگ‌های فروریخته،
     و همچنان جاروب ‌می‌كنند میدانی پهنه‌ورتر را. (هاكوُ.اوُن)
.

درباره‌ی سایت رسمی احمد شاملو