بهار هنوز عمقی ندارد.
فقط باد است كه سفر میكند
از درختی به درختی. (آروْ)
□
آفتاب
بر راهِ مرغان
در كوهستانهای دور. (آروْ)
□
به علف میآویزد و
با آن میپژمرد
مگسِ زمستان. (آروْ)
□
پروانهها جدا میشوند،
و كبودی را، دست ناخورده
به آسمان بازمیگذارند. (رینكا)
□
مُردن و زیستن،
زیستن و مُردن،
و خاك را شخم زدن. (كیجوْ)
□
فانوس را پایینمیگذارم:
بازی نور
با آبِ چشمه. (موكّوكوُ)
□
از دل،
خسته از غبار و هیاهو
چكاوكی آوازخوان پَرمیكشد. (تاكهئو)
□
آبشار میخشكد،
و مهتاب، شب به شب،
در خرسنگها رخنه میكند. (تاكهئو)
□
مردی كه كشتزار را شخم میزند
گوش به سوی زنی پیش میآورد:
ستارهیی نورش را بر آن دو میپاشد. (تاكهئو)
□
اینجا نیز
تنها اندكی آفتاب، ـــ
و جورابی چند كه بر رسَنْ خشك میشود. (ئیچیرین سوْ)
□
ناگهان بیدار شدم،
شب به تمامی
از آنِ حشرات بود. (كاشوْ)
□
صدایی میكند
میدرخشد
و خاموش میشود. (هوكوُروْ)
□
گدایی میگذرد،
از آفتابِ سختْتاب،
از سایههای ژرف. (شیكوُنرو)
□
كلبهیی هست
با چراغی روشن،
و نهری كه میگذرد. (گِكّوْشی)
□
آن دو كنار هم گام میزنند
غمگین در دلِ مِه،
دلهاشان در یگانگی آمیخته. (ئیسّوْ)
□
كلاغِ زمستان
میخواهد به پرواز درآید:
سینه بر برف میفشارد. (ئیتّوْ)
□
به سردی
پاره ابرهای این شبِ مهتابی
بر سراسرِ این خَلنگزار. (شورین دوْ)
□
برف، شامگاهان
درِ خانه را لمس میکند؛
صدا نرم است. (جویو)
□
راهِ برگهای فروریخته
به گورهای فراز تپه میرسد،
و باز میماند. (هاتسو تاروْ)
□
در جنگلِ عمیق،
باران و برگهای فروریخته
آواز یکدیگر را منعکس میکنند. (کوکیوْ)
□
توفانِ خزان:
به یکدیگر مینگرند
در نورِ شمع. (سِهكیتوْ)
□
خرمنِ آتشی به پا كردهاند
از برگهای فروریخته،
و همچنان جاروب میكنند میدانی پهنهورتر را. (هاكوُ.اوُن)
.