گشت و گذاری در آثار شاملو

سوْكان

سال به پایان می‏رسد. هیچ‏كس چیزی به من نمی‏دهد امشب. در پایان سال، به خانه‏ی خالی خود نگاه كرد و این هایكوُ را نوشت. بسا كه از سرما افسرده ‏باشی، امّا خود را به آتش گرم ‏مكن بودای برفین! [كودكان، به برف، تندیسی از بودا ساخته‏اند. بودا، فرزانگی است و برف، پاكی. تن عریان است و پوشش می‏طلبد، گرسنه است …

ادامه‌ی مطلب »

موری‏تاكه و دیگران

موری‌‌‌‌‌‌‌تاكه

بیدهای سبز
ابروان را به رنگ می‌‌‌‌‌‌‌آرایند
     بر پیشانی تپه.
 
بوی دل‌‌‌‌‌‌‌انگیز
چندان كه در مشام است
     در گل نیست.
 
گلبرگِ فرو افتاده آیا
به شاخه‌‌‌‌‌‌‌اش باز می‌‌‌‌‌‌‌تواند جَست؟
     نه، پروانه‌‌‌‌‌‌‌یی بود آن.

شعر مرگ او:

عمرم،
امروز شاید پدیدار شود
     چون نیلوفر، افسوس!

ادامه‌ی مطلب »

باشو: بركه‏‌ی كهن


بِركه‌‌‌ی كهن، آه!
جهیدنِ غوكی. ـــ
     صدای آب.

می‌‌‌گویند پیش از باشوْ هایكوُ صرفاً بازی با كلمه بود و عمق‌‌‌اش از بیان یك نكته‌‌‌ی ظریف درنمی‌‌‌گذشت. امّا باشوْ با بیان «بِركه‌‌‌ی كهن» جنبش نوی به هایكوُ داد. داستان این هایكوُ چنین است: زمانی باشوْ از بوُچّوْ تعلیم ذِن می‌‌‌گرفت. روزی استاد به دیدارش آمد و پرسید، «این روزها پیشرفتی كرده‌‌‌ای؟» باشوْ گفت، «خزه پس از باران اخیر سبزتر از پیش شده ‌‌‌است.»

ادامه‌ی مطلب »

هایكوُی باشوْ

برگِ موز در رهگذارِ باد.
از لاوك، باران را
     می‌‌شنوم، شب.
 
با عطرِ آلو
به‌‌ ناگاه برمی‌‌دمد آفتاب.
     كوره ‌‌راهِ كوهستانی.

این«به‌‌ناگاه» اشاره ‌‌است به حالت جان شاعر، نه به ‌‌ناگاه ‌‌برآمدن خورشید. دو حس بویایی و شنوایی در یك زمان تحریك شده‌‌اند، و باشوْ گفتی آفتاب را بویید و بوی شكوفه‌‌های آلو را دید.

ادامه‌ی مطلب »

ده شاگرد باشوْ

كی‌‌كاكوُ
 
صدایش می‌‌گیرد
دندان‌‌های میمون سپید است
     زیر ِماه، بر ستیغ ِكوه.
 
 باشوْ درباره‌‌ی این هایكوُ به كی‌‌كاكوُ گفت:
 
«ناتوانی تو در این است كه می‌‌كوشی از چیزی بعید سخن بگویی، تو شعر باشكوه را در چیزهای بس دور می‌‌جویی، حال آن كه در چیزهای پیرامون توست.»
 

ادامه‌ی مطلب »

شاعران دیگر مكتب باشوْ

بون‌چوْ
 
گاو
تكیده و زیبا شده ‌است
     بر چمنزارِ تابستانی.
   
بلبل می‌خوانَد.
تخته‌ی كَتَله‌هایم
     به خاكِ كشتزار می‌چسبد.
 
بون‌چوْ در نهایت تمامی بهار را در این‌جا عرضه ‌می‌كند: صدای آسمانی اوُگوُیی‌سوُ، و گِلی را كه بر تختِ كتله یا گِتای‌اش چسبیده ‌است.
 

ادامه‌ی مطلب »

زنان هایكوُسرا

چی‌یو - جو
 
بركشتزار و كوه
هیچ‌چیز نمی‌جنبد
     این بامدادِ برفی.
 
بر كشتزار و كوه را بر خَلنگزار و كوه هم ترجمه‌ كرده‌اند.
این شعر نوعی سادگی دارد كه با موضوع آن كاملاً هماهنگ است. برف تأثیر ساده و سازنده‌یی دارد كه با كار هنرمندان بزرگ هم‌سنگ است. همه‌ی جزییات زاید و همه‌ی حركات نالازم محو شده ‌است.
 

ادامه‌ی مطلب »