گشت و گذاری در آثار شاملو

كدام ملاحظات، دوستان؟

برای كسی چون من كه به دلیل ناراحتی جسمی نمی‌تواند برای دفاع از حق خود سلاح بردارد و ناگزیر است تنها به قلم زدن اكتفا كند، ادامه مبارزه از خارج كشور فقط در صورتی قابل توجیه است كه سرپوش اختناق پلیسی مجالی برای تنفس آزاد، برای نوشتن و گفتن، باقی نگذارد. امیدوارم دیگر چنان وضعی پیش نیاید، هر چند كه …

ادامه‌ی مطلب »

این ساختن است یا ویران‌کردن؟

متأسفانه می‌شنویم که در پارهای محافل ما را متهم کرده‌اند به این که مطالب نویسندگان را «دستکاری می‌کنیم» و «به شیوه‌های خودسرانه و بدون اطلاع نویسندگان» در مطالب آنه‌ا تغییراتی می‌دهیم که غالباً دیدگاه نویسنده عوض می‌شود و غیره و غیره… این‌ها سخنانی سخت نامربوط است، زیرا طبیعی است که هیچ مقاله مخالفی را نمی‌توان «با تغییراتی» به صورت موافق …

ادامه‌ی مطلب »

گیل‌گمش: لوح اول

گیل‌گمش خداوندگارِ زمین همه ‌چیزی را می‌دید با همه كسان آشنایی می‌جست و كار و توانِ همگان بازمی‌شناخت همه چیزی را درمی‌یافت از درونِ زندگی آدمیان و به رفتار ایشان آگاه بود رازها را و نهفته‌ها را باز می‌نمود دانش‌هایی به ژرفای بی‌پایان بر او آشكاره می‌شد از روزگارانِ پیش‌تر از توفانِ بزرگ آگاهی می‌گرفت. تا دور دست‌ها راهی بس …

ادامه‌ی مطلب »

گیل‌گمش: لوح دوم

انكیدو از آستانه‌ی معبد می‌گذرد و به معبر گام می‌نهد. مردم از دیدارِ وی به شگفت می‌آیند. بالای عظیمش از همه بزرگانِ شهر درمی‌گذرد. موی سر و ریش‌اش را هیچگاه نبریده‌اند. از كوهسارانِ ئه‌نو پهلوانی به شهر درآمده است. راهِ پهلوانان اوروك را به خانه‌ی مقدس بربسته است. مردان در برابرِ او صف آراسته‌اند. همه گرد آمده‌اند اما نگاهِ هراس‌انگیزش …

ادامه‌ی مطلب »

گیل‌گمش: لوح سوم

انكیدو به تالارِ درخشانِ شاه گیل‌گمش پای می‌نهد. قلبش فشرده چون مرغِ آسمان در تپیدن است. شوقِ دشت و جانورانِ دشت در او هست. دردِ جانش را به آوازِ بلند بر زبان می‌آورد و بی‌درنگی از شهرِ اوروك به جانب صحرای وحش شتاب می‌كند. گیل‌گمش پریشان است. یارش رفته . او، گیل‌گمش، به پای برمی‌خیزد. سالدیدگان قوم را فرا خویش …

ادامه‌ی مطلب »

گیل‌گمش: لوح چهارم

شَمَش، خدای سوزانِ آفتابِ نیمروز، با گیل‌گمش چنین گفت: «ــ با یارِ خود برخیز تا با خومبه‌به پیكار كنی. او را به نگهبانی جنگلِ سدر برگماشته‌اند كه شیبِ آن از دامنه‌ی كوه خدایان آغاز می‌شود… خومبه‌به در امانِ من گناهانِ بسیار كرده است. به راه افتید و او را به خون دركشید!» گیل‌گمش با آوازِ دهان خداوند گوش داشت. آزادگان …

ادامه‌ی مطلب »

گیل‌گمش: لوح پنجم

در آنجا خاموش ایستاده بودند و جنگل را می‌نگریستند. به سدرهای مقدس می‌نگرند و به شگفتی در بلندی درختان نظاره می‌كنند. در جنگل می‌نگرند و به راهِ دوری كه هم در جنگل بریده‌ شده. آنك گذرگاهِ پهنه‌وری كه خومبه‌به با گام‌های كوبنده‌ی مغرور در آن گام می‌زند! در جنگل راه‌های باریك و راه‌های پهن گشوده‌اند. در جنگل خدایان مرزهای زیبا …

ادامه‌ی مطلب »