گشت و گذاری در آثار شاملو

سرودِ پنجم

۱

سرودِ پنجم سرودِ آشنایی‌های ژرف‌تر است.
سرودِ اندُه‌گزاری‌های من است و
                                       اندوه‌گساریِ او.

ادامه‌ی مطلب »

آیدا در آینه

لبانت
     به ظرافتِ شعر
شهوانی‌ترینِ بوسه‌ها را به شرمی چنان مبدل می‌کند
که جاندارِ غارنشین از آن سود می‌جوید
تا به صورتِ انسان درآید.

ادامه‌ی مطلب »

میعاد

در فراسویِ مرزهای تنت تو را دوست می‌دارم.

 

آینه‌ها و شب‌پره‌های مشتاق را به من بده
روشنی و شراب را
آسمانِ بلند و کمانِ گشاده‌ی پُل

ادامه‌ی مطلب »

میلاد

نفسِ کوچکِ باد بود و حریرِ نازکِ مهتاب بود و فواره و باغ بود # و شبْ‌نیمه‌ی چارمین بود که عروسِ تازه به باغِ مهتاب‌زده فرود آمد از سرا گامزنان # اندیشناک از حرارتی تازه که در رگ‌های کبودِ پستانش می‌گذشت # و این خود به تبِ سنگینِ خاک ماننده بود که لیموی نارس از آن بهره می‌بَرَد # و در چشم‌هایش که به سبزه و مهتاب می‌نگریست نگاهِ شرم بود از احساسِ عطشی نوشناخت که در تنش می‌سوخت # و این خود عطشی سیری ناپذیر بود چونان ناسیرابیِ جاودانه‌ی علف، که سرسبزیِ صحرا را مایه به دست می‌دهد # و شرمناکِ خاطره‌یی لغزان و گریزان و دیربه‌دست بود از آن‌چه با تنِ او رفت؛ میانِ او ــ بیگانه با ماجرا ــ و بیگانه‌مردی چنان تند، که با راه‌های تنش آنگونه چالاک یگانه بود # و بدانگونه آزمند بر اندامِ خفته‌ی او دست می‌سود # و جنبش‌اش به نسیمی می‌مانست از بوی علف‌های آفتاب‌خورده پُر، که پرده‌های شکوفه را به زیر می‌افکَنَد تا دانه‌ی نارس آشکاره شود.

ادامه‌ی مطلب »