پنداری سرگذشت فردوسیها و پورسیناها و بیرونیها و عینالقضاتها و …
ادامهی مطلب »من و تو، درخت و بارون …
من باهارم تو زمین
من زمینم تو درخت
من درختم تو باهار ــ
نازِ انگشتای بارونِ تو باغم میکنه
میونِ جنگلا تاقم میکنه.
– شعر چيست و آن را چهگونه تعريف مىكنيد؟ – …
ادامهی مطلب »من باهارم تو زمین
من زمینم تو درخت
من درختم تو باهار ــ
نازِ انگشتای بارونِ تو باغم میکنه
میونِ جنگلا تاقم میکنه.
من و تو یکی دهانیم
که با همه آوازش
به زیباتر سرودی خواناست.
هرگز از مرگ نهراسیدهام
اگرچه دستانش از ابتذال شکنندهتر بود.
هراسِ من ــ باری ــ همه از مردن در سرزمینیست
که مزدِ گورکن
از بهای آزادیِ آدمی
افزون باشد.
به مناسبتِ بیستمین سالِ قیامِ دلیرانهی گتتوی شهرِ ورشو
از آنها که رویاروی
با چشمانِ گشاده در مرگ نگریستند،
از برادرانِ سربلند،
در محلهی تاریک
یک تن بیدار نیست.
نه در خیال، که رویاروی میبینم
سالیانی بارآور را که آغاز خواهم کرد.
جنگلِ آینهها به هم در شکست
و رسولانی خسته بر این پهنهی نومید فرود آمدند
که کتابِ رسالتِشان
۱
سرودِ مردِ سرگردان
مرا میباید که در این خمِ راه
در انتظاری تابسوز
سایهگاهی به چوب و سنگ برآرم،