گشت و گذاری در آثار شاملو

غزل غزل‌های سلیمان: سرود چهارم

«- تو زیبائى اى عزیز ِ من با چشم‌هایت این دو کبوتر، از پس ِ برقع ِ کوچک ِ خویش چه زیبائى! موهایت، چون فرو افتد رمه‌ى بزغاله‌گان را مانَد بر دامنه‌هاى جلعاد که به زیر آیند. دندان‌هایت رمه‌ى بره‌گان ِ سپید است که جُفتا جُفت، تنگ در تنگ از آبشخور به فراز آیند. لبان‌ات مخملى است خیسانده به ارغوان …

ادامه‌ی مطلب »

غزل غزل‌های سلیمان: سرود پنجم

«- چرا دل ِ من، هنگامى که به خواب اندرم پریشان و ناآرام بیدارى مى‌کشد؟ سرانجام آواز ِ دهان ِ خوبروئى را که دوست مى‌دارم به گوش مى‌شنوم: اوست اینک که بر در مى‌کوبد!» «- در باز کن دلارام ِ من، خواهر ِ من، در باز کن کبوتر ِ من اى یگانه‌ى من! در باز کن اى بى‌آهوى من! در …

ادامه‌ی مطلب »

غزل غزل‌های سلیمان: سرود ششم

«- تو زیبایى اى دلارام، همچون اورشلیم در ذروه‌ى شوکت ِ خویش و همچون ترسه به اسرائیل. هیبت‌ات اى جنگجوى من، از سپاهى که جنگ را صف آراسته افزون است. اما تو را به جان ِ تو سوگند که یک دم چشمان ِ ملامتگر ِ خویش از من بگردانى چرا که بر غلبه‌ى چشمانت معترفم. موهایت، چون فرو افتد، رمه‌ى …

ادامه‌ی مطلب »

غزل غزل‌های سلیمان: سرود هفتم

«- بامدادان گام‌زنان به باغ ِ خوش‌منظر ِ درختان ِ گردو درآمدم و سرسبزى ِ دره را به تماشا ایستادم. سر ِ آن داشتم که جوش ِ جوانه را بر چفته‌ى تاک‌ها نظاره کنم و برافروختن ِ لاله‌هاى گل‌نار را بر ناربُنان. اما ندانستم که روح ِ نا آرام ِ من چه‌گونه مرا به پیش راند که بى‌خبر، کنار ِ …

ادامه‌ی مطلب »

غزل غزل‌های سلیمان: سرود هشتم

«- دریغا دریغا که برادر ِ من نیستى از بطن ِ مادرم! و رویاروى ِ همه عالم شیر از پستان‌هاى مادر ِ من نمکیده‌اى! مى‌توانستم با تو به هر جاى در آیم از یکدیگر بوسه گیریم و به یک‌دیگر بوسه دهیم بى آن که زهرخند ِ حاسدان برانگیخته شود. دست ِ تو را به دست گرفته تو را به خانه‌ى …

ادامه‌ی مطلب »

با تخلص خونین بامداد

گفت‌وگوی احمد شاملو و بهروژ آکره‌ئی دقت!پاسخ سؤال اول را تا جائی که در انتهای جمله علامت ‹‹‹  خوردهعوض کرده‌ام. از سطر ۶۵۷ تا ۷۴۸ جای ‌آن ‌گذاشته ‌خواهد شد. □ آقای شاملو! دانستن این نکته که خودتان چه هنگامی حس ‌کردید شعرتان دچار تغییری بنیادی شده برای ما جالب است. ◼ از لحاظ زمانی به‌طور دقیق یک روز صبح …

ادامه‌ی مطلب »

گزارش اهل قلم

پنداری سرگذشت فردوسی‌ها و پورسیناها و بیرونی‌ها و عین‌القضات‌ها و سهروردی‌ها سرنوشت مقدر اصحاب اندیشه و قلم این سرزمین است. در همین قرن حاضر، دهخدا و نیما و هدایت که روزهای تولد یا درگذشت‌شان در این یک‌دوسه‌ماهه می‌گذرد در همه‌ی عمر برای نشر آثار و افکار خود با مشکلات بدوی “روا” و “ناروا”* رودررو بودند و نظام حاکم می‌کوشید آنان …

ادامه‌ی مطلب »