برنج افشاندن نیز
گناهی است:
«ماكیانها به جان هم میافتند!»
آتشِ سرشاخههای خشك
و سایه بر دریچهی كاغذپوش. ـــ
زنِ ریسنده.

برنج افشاندن نیز
گناهی است:
«ماكیانها به جان هم میافتند!»
آتشِ سرشاخههای خشك
و سایه بر دریچهی كاغذپوش. ـــ
زنِ ریسنده.
شبدرها
چنان است كه چشم انتظارند
تندبادِ خزان را.
شبدرها هنوز در باغ نشكفتهاند، اگرچه هنگام شكفتن آنهاست. توفان تندباد خزانی هنوز نوزیده است.
پژواك
«هِی!» مردِ تنها میدهد آواز
«هِی!» كوهِ تنها میدهد پاسخ. (سِیسِنسوُیی)
برف بر آب میبارد،
از درونِ آب میبارد. (سِیسِنسوُیی)