جخ امروز
از مادر نزادهام
نه
عمرِ جهان بر من گذشته است.

جخ امروز
از مادر نزادهام
نه
عمرِ جهان بر من گذشته است.
تو باعث شدهای که آدمی از آدمی بهراسد.
تراشندهی آن گَندهبُتی تو
که مرا به وهن در برابرش به زانو میافکنند.
دست زی دست نمیرسد
که سدِّ سفاهتی سیمانی در میان است:
همیشه همان...
اندوه
همان:
تیری به جگر درنشسته تا سوفار.