از این گونه مردن…


می‌خواهم خوابِ اقاقیاها را بمیرم.

 

خیال‌گونه
در نسیمی کوتاه
                    که به تردید می‌گذرد

خوابِ اقاقیاها را
بمیرم.

 

 

می‌خواهم نفسِ سنگینِ اطلسی‌ها را پرواز گیرم.

 

در باغچه‌های تابستان،
خیس و گرم
              به نخستین ساعاتِ عصر
نفسِ اطلسی‌ها را
پرواز گیرم.

 

 

حتا اگر
        زنبقِ کبودِ کارد
بر سینه‌ام
گُل دهد ــ
می‌خواهم خوابِ اقاقیاها را بمیرم در آخرین فرصتِ گُل،
و عبورِ سنگینِ اطلسی‌ها باشم
بر تالارِ ارسی
به ساعتِ هفتِ عصر.

 

۱۸ آذرِ ۱۳۵۱

درباره‌ی