با آوازی یکدست
یکدست
دنبالهی چوبینِ بار
در قفایش
خطی سنگین و مرتعش
بر خاک میکشید.

با آوازی یکدست
یکدست
دنبالهی چوبینِ بار
در قفایش
خطی سنگین و مرتعش
بر خاک میکشید.
گفتند:
«- نمیخواهیم
نمیخواهیم
که بمیریم!»
خوبشتن را به بسترِ تقدیر سپردن
و با هر سنگریزه
رازی به نارضایی گفتن.
دریچه:
حسرتی
نگاهی و
آهی.
چه راهِ دور!
چه راهِ دورِ بیپایان!
چه پای لنگ!