چشم‌های ديوار

چشم‌های دیوار     چشم‌های دریچه     چشم‌های در
چشم‌هایِ آب       چشم‌های نسیم     چشم‌های کوه
چشم‌های خیر و چشم‌های شر

ادامه‌ی مطلب »

بچه‌های اعماق

گفتار برای یک ترانه، در شهادتِ احمد زیبرم
به علیرضا اسپهبد

در شهرِ بی‌خیابان می‌بالند
در شبکه‌ی مورگی پس‌کوچه و بُن‌بست،
آغشته‌ی دودِ کوره و قاچاق و زردزخم
قابِ رنگین در جیب و تیرکمان در دست،

ادامه‌ی مطلب »

مترسک

برای آنی و تقی مدرسی

جایی پنهان در این شبِ قیرین
اِستاده به جا، مترسکی باید؛
نه‌ش چشم، ولی چنان که می‌بیند
نه‌ش گوش، ولی چنان که می‌پاید.

ادامه‌ی مطلب »