چشمهای دیوار چشمهای دریچه چشمهای در
چشمهایِ آب چشمهای نسیم چشمهای کوه
چشمهای خیر و چشمهای شر

چشمهای دیوار چشمهای دریچه چشمهای در
چشمهایِ آب چشمهای نسیم چشمهای کوه
چشمهای خیر و چشمهای شر
برای منیژه قوامی
[آیدا با حیرت گفت: ــ درختِ لیموتُرش را
ببین که این وقتِ سال غرقِ شکوفه شده!
مگر پاییز نیست؟]
گفتار برای یک ترانه، در شهادتِ احمد زیبرم
به علیرضا اسپهبد
در شهرِ بیخیابان میبالند
در شبکهی مورگی پسکوچه و بُنبست،
آغشتهی دودِ کوره و قاچاق و زردزخم
قابِ رنگین در جیب و تیرکمان در دست،
برای آنی و تقی مدرسی
جایی پنهان در این شبِ قیرین
اِستاده به جا، مترسکی باید؛
نهش چشم، ولی چنان که میبیند
نهش گوش، ولی چنان که میپاید.