برای پروین دولتآبادی
شب
با گلوی خونین
خواندهست
دیرگاه.
برای پروین دولتآبادی
شب
با گلوی خونین
خواندهست
دیرگاه.
از رنجی خستهام که از آنِ من نیست
بر خاکی نشستهام که از آنِ من نیست
۱
ارابهها
ارابههایی از آن سوی جهان آمده است.
بیغوغای آهنها
که گوشهای زمانِ ما را انباشته است.
به محمود کیانوش
شب تار
شب بیدار
شب سرشار است.
زیباتر شبی برای مردن.
آنگاه بانویِ پُرغرورِ عشقِ خود را دیدم
در آستانهی پُرنیلوفر،
که به آسمانِ بارانی میاندیشید