بیگاهان
به غربت
به زمانی که خود درنرسیده بود ــ
چنین زاده شدم در بیشهی جانوران و سنگ،
و قلبام
در خلأ
تپیدن آغاز کرد.
□
گهوارهی تکرار…
توضیحات بیشتر »بیگاهان
به غربت
به زمانی که خود درنرسیده بود ــ
چنین زاده شدم در بیشهی جانوران و سنگ،
و قلبام
در خلأ
تپیدن آغاز کرد.
□
گهوارهی تکرار…
توضیحات بیشتر »میانِ خورشیدهای همیشه
زیباییِ تو
لنگریست ــ
خورشیدی که
از…
من باهارم تو زمین
من زمینم تو درخت
من درختم تو باهار ــ
نازِ انگشتای بارونِ تو باغم میکنه
میونِ جنگلا تاقم میکنه.
تو بزرگی مثِ شب.
اگه مهتاب باشه یا…
من و تو یکی دهانیم
که با همه آوازش
به زیباتر سرودی خواناست.
من و تو یکی دیدگانیم
که دنیا را هر دَم
…
هرگز از مرگ نهراسیدهام
اگرچه دستانش از ابتذال شکنندهتر بود.
هراسِ من ــ باری ــ همه از مردن در سرزمینیست
که مزدِ گورکن
…
نه در خیال، که رویاروی میبینم
سالیانی بارآور را که آغاز خواهم کرد.
خاطرهام که آبستنِ عشقی سرشار است
کیفِ مادر شدن را
…
جنگلِ آینهها به هم در شکست
و رسولانی خسته بر این پهنهی نومید فرود آمدند
…
۱
سرودِ مردِ سرگردان
مرا میباید که در این خمِ راه
در انتظاری تابسوز
سایهگاهی به چوب و سنگ برآرم،
چرا که سرانجام
…