هرگز از مرگ نهراسیدهام
اگرچه دستانش از ابتذال شکنندهتر بود.
هراسِ من ــ باری ــ همه از مردن در سرزمینیست
که مزدِ گورکن
از بهای آزادیِ آدمی
افزون باشد.
□
جُستن
یافتن
و آنگاه
به اختیار برگزیدن
و از خویشتنِ خویش
بارویی پیافکندن ــ
اگر مرگ را از این همه ارزشی بیشتر باشد
حاشا حاشا که هرگز از مرگ هراسیده باشم.
دیِ ۱۳۴۱
بسیار عالی و شگفت انگیز
بسیار زیبا
درود بر شاملوی بزرگ
درود ، این سروده ، مثل ناقوسی _همیشه _ در گوشم زنگ میزنه
به ياد او ،
كه*”دلش كبوتري بود در خون تپنده به بام تلخ، با اينهمه چه بالا چه بلند پرواز مي كرد! “*
به ياد او؛ كه رقص قلمش ،والا ترين و زيبا ترين مفاهيم انساني را به واژه و شعر مي كشيد!
به ياد او كه موسيقي درون شعر هايش از چفت و بند اشعار كلاسيك رهايي را برگزيده بود و شعر را با آهنگي تازه و نو مي سرود.
او كه تن واژه را در نهايت آزادي ، لباس شعر مي پوشاند،
لباسي از جنس نواي خوش قناري ، آهنگين ولي رها….
#مژده_ژيان
برای شا ملو جان