مطرب درآمد
با چکاوکِ سرزندهیی بر دستهی سازش.
مهمانانِ سرخوشی
به پایکوبی برخاستند.
هاسمیک
با آیدا،
در ستایشِ بانوی «مادر»
با خوشههای یاس آمده بودی
تأییدِ حضورت
کس را به شانه بر
باری نمینهاد.
ظلماتِ مطلقِ نابینایی
به ایرج کابلی
ظلماتِ مطلقِ نابینایی.
احساسِ مرگزای تنهایی.
حجمِ قیرینِ نهدرکجایی…
به واحد اسکندری
حجمِ قیرینِ نهدرکجایی،
نادَرکجایی و بیدرزمانی.
درپيچيده به خويش…
به زرینتاج و نورالدین سالمی
درپیچیده به خویش جنینوار
که پیرامنت انکارِ تو میکند،
در چنبرهی خوفِ سیاهی به زهدان ماننده
در ظلماتی از غلظتِ سُرخِ کینه یا تحقیر.