آنگاه بانویِ پُرغرورِ عشقِ خود را دیدم
در آستانهی پُرنیلوفر،
که به آسمانِ بارانی میاندیشید
آثار: دفترهای شعر
نیمشب
پنجهی سردِ باد در اندیشهی گزندی نیست
من اما هراسانم:
گویی بانوی سیهجامه
شبانه
عشق
خاطرهییست به انتظارِ حدوث و تجدد نشسته،
چرا که آنان اکنون هر دو خفتهاند:
زن خفته
کنارِ من چسبیده به من در عظیمتر فاصلهیی از من
سینهاش
به آرامی
لوحِ گور
نه در رفتن حرکت بود
نه در ماندن سکونی.