آثار احمد شاملو

شب‌گیر

برای ادیب خوانساری و سِحرِ صدایش

 مرغی از اقصای ظلمت پر گرفت
شب، چرایی گفت و خواب از سر گرفت.
مرغ، وایی کرد، پر بگشود و بست
راهِ شب نشناخت، در ظلمت نشست.

ادامه‌ی مطلب »

بر سنگ‌فرش

یارانِ ناشناخته‌ام
چون اخترانِ سوخته
چندان به خاکِ تیره فروریختند سرد
                                         که گفتی

ادامه‌ی مطلب »

کیفر

در این‌جا چار زندان است
به هر زندان دوچندان نقب، در هر نقب چندین حجره، در هر حجره چندین مرد در زنجیر...

ادامه‌ی مطلب »