بهار خاموش

بر آن فانوس که‌ش دستی نیفروخت
بر آن دوکی که بر رَف بی‌صدا ماند
بر آن آیینه‌ی زنگار بسته
بر آن گهواره که‌ش دستی نجنباند

ادامه‌ی مطلب »

بازگشت

این ابرهای تیره که بگذشته‌ست
بر موج‌های سبزِ کف‌آلوده،
جانِ مرا به درد چه فرساید
روحم اگر نمی‌کُنَد آسوده؟

ادامه‌ی مطلب »

دیوارها

دیوارها ــ مشخص و محکم ــ که با سکوت
با بی‌حیائی‌یِ همه خط‌هاش
با هرچه‌اش ز کنگره بر سر
با قُبحِ گنگِ زاویه‌هایش سیاه و تُند،
در گوش‌هایِ چشم
گویایِ بی‌گناهیِ خویش است...

ادامه‌ی مطلب »