سایت رسمی احمد شاملو

یرما | پرده‌ی سوم

پرده‌ی سوم صحنه‌ی نخست کلبه‌ی دولورس ساحر. اولِ آفتاب است. یرما و دولورس با دو پیرزن وارد می‌شوند . دولورس ‌خیلی جیگر داری ها! زن اول تودنیا هیچی مهم‌تر ازخواستن نیست . زن‌دوم‌اما قبرستون حسابی تاریک بودها ! دولورس ‌من با زنایی که بچه می‌خواستن این مراسمو تو قبرستون انجام دادم. غیر از تو همه‌شون وحشت داشتن. یرما من واسه …

ادامه‌ی مطلب »

همدل‌جوانم، بهزاد خواجات

همدل‌جوانم، بهزاد خواجات. ممنونم که‌هرازچندی شعرهاتان رابرای من می‌فرستید. شور و شوق‌تان رامی‌ستایم وخوش‌حالم‌ که ‌می‌بینم همسر من‌هم درشما به‌ انتظار لحظه مقدر نشسته‌است. خوب‌ یا بد، من شخصا اهل قضاوت‌ نیستم چراکه‌ قضاوت‌ را چیزی‌ از مقوله‌ خشونت‌ و فقدان مسئولیت‌ می‌دانم. یک‌ اشتباه ناچیز قاضی می‌تواند موجب‌ یاس یا خودباوری شود. وانگهی، میزان ومعیار قضاوت‌ درست‌ و غلط …

ادامه‌ی مطلب »

در پاسخ آقای آقچلی

آقای عزیز! بدون هیچ مقدمه ای به شما بگویم که نامه تان مرا بی اندازه شادمان کرد. شادی من از دریافت نامه ی شما علل بسیار دارد و آخرین آن عطف توجهی است که به شعر من «از زخم قلب آمان جان» کرده اید … هیچ می دانید که من این شعر را بیش از دیگر اشعارم دوست می دارم؟ …

ادامه‌ی مطلب »