برای «زیور»ِ کلیدر
به وسیلهی محمود دولتآبادی
نیمیش آتش و نیمی اشک
میزند زار
زنی
بر گهوارهی خالی
برای «زیور»ِ کلیدر
به وسیلهی محمود دولتآبادی
نیمیش آتش و نیمی اشک
میزند زار
زنی
بر گهوارهی خالی
کجا بود آن جهان
که کنون به خاطرهام راه بربسته است؟ ــ:
آتشبازیِ بیدریغِ شادی و سرشاری
در نُهتوهای بیروزنِ آن فقرِ صادق.
چه لازم است بگویم
که چه مایه میخواهمت؟
چشمانت ستاره است و
دلت شک.
ــ دریا دریا
چهت اوفتاد
که گریستی؟
بِسودهترین کلام است
دوستداشتن.