به ایران درودی
پیش از تو
صورتگران
بسیار
از آمیزهی برگها
آهوان برآوردند؛
جوجهیی در آشیانه
گُلی در جزیره
ستارهیی در کهکشان.
در شهادتِ احمد زِیبَرُم در پسکوچههای نازیآباد
۱
نگاه کن چه فروتنانه بر خاک میگستَرَد
آن که نهالِ نازکِ دستانش
از عشق
خداست
بدان زمان که شود تیره روزگار، پدر!
سراب و هستو روشن شود به پیشِ نظر.
که زندانِ مرا بارو مباد
جز پوستی که بر استخوانم.