برای ایرج گُُردی
میوه بر شاخه شدم
سنگپاره در کفِ کودک.
در غریوِ سنگینِ ماشینها و اختلاطِ اذان و جاز
آوازِ قُمریِ کوچکی را
شنیدم،
چنان که از پسِ پردهیی آمیزهی ابر و دود
تابشِ تکستارهیی.
بیآنکه دیده بیند،
در باغ
احساس میتوان کرد
در طرحِ پیچپیچِ مخالفسرای باد
قناعتوار
تکیده بود
باریک و بلند
چون پیامی دشوار
که در لغتی