شعارِ ناپلئونِ کبیر
در جنگهای بزرگِ میهنی
آثار احمد شاملو
قصهی دخترای ننه دریا
یکی بود یکی نبود.
جز خدا هیچی نبود
زیرِ این تاقِ کبود،
نه ستاره
نه سرود.
بهار خاموش
بر آن فانوس کهش دستی نیفروخت
بر آن دوکی که بر رَف بیصدا ماند
بر آن آیینهی زنگار بسته
بر آن گهواره کهش دستی نجنباند
بازگشت
این ابرهای تیره که بگذشتهست
بر موجهای سبزِ کفآلوده،
جانِ مرا به درد چه فرساید
روحم اگر نمیکُنَد آسوده؟
دیوارها
دیوارها ــ مشخص و محکم ــ که با سکوت
با بیحیائییِ همه خطهاش
با هرچهاش ز کنگره بر سر
با قُبحِ گنگِ زاویههایش سیاه و تُند،
در گوشهایِ چشم
گویایِ بیگناهیِ خویش است...