برای ایرج گُُردی
میوه بر شاخه شدم
سنگپاره در کفِ کودک.
با کلیدی اگر میآیی
تا به دستِ خود
از آهنِ تفته
قفلی بسازم.
برای غلامحسین ساعدی
گویِ طلای گداخته
بر اطلسِ فیروزهگون
[سراسرِ چشمانداز
در رؤیایی زرین میگذرد.]