به مفتون امینی
وسواسِ مهربانِ شعر
ای کاش آب بودم
گر میشد آن باشی که خود میخواهی. ــ
به مفتون امینی
وسواسِ مهربانِ شعر
ای کاش آب بودم
گر میشد آن باشی که خود میخواهی. ــ
کی با فنای تن ز تو کس دور میشود؟
شمع از گُداختن همگی نور میشود
حفیظ اصفهانی
تِکتِکِ ناگزیر را برمشمار که مهرههای شمرده
نیمشمرده به جام میریزد
توازیِ ردِّ ممتّدِ دو چرخِ یکی گردونه
در علفزار...
چشمهای دیوار چشمهای دریچه چشمهای در
چشمهایِ آب چشمهای نسیم چشمهای کوه
چشمهای خیر و چشمهای شر