بُهتان مگوی
که آفتاب را با ظلمت نبردی در میان است.

بُهتان مگوی
که آفتاب را با ظلمت نبردی در میان است.
غمم مدد نکرد:
چنان از مرزهای تکاثُف برگذشت
که کس به اندُهناکی جانِ پُردریغم
ره نبرد.
آنگاه که شماطهی مقدر به صدا درآید
شیون مکن
سوگندت میدهم
شیون مکن
«کریه» اکنون صفتی اَبتَر است
چرا که به تنهایی گویای خونتشنگی نیست.
تحمیق و گرانجانی را افاده نمیکند
بانگدربانگ
خروسان میخوانند.