چرا شبگیر میگرید؟
من این را پرسیدهام
من این را میپرسم.
آنچه به دید میآید و
آنچه به دیده میگذرد.
مردی چنگ در آسمان افکند،
هنگامی که خونش فریاد و
دهانش بسته بود.
پردگیانِ باغ
از پسِ معجر
عابرِ خسته را
به آستینِ سبز
بوسهیی میفرستند.
کلیدِ بزرگِ نقره
در آبگیرِ سرد
شکستهست.