پچپچه را
از آنگونه
سر بههماندرآورده سپیدار و صنوبر
باری
که مگرْشان
بهدسیسه سودایی در سر است
پنداری
که اسباب چیدن را به نجوایند
خود از ایندست
به هنگامهیی
که جلوهی هر چیز و همه چیز چنان است
که دشمنِ دژخویی
در کمین.
و چنان بازمینماید که سکوت
به جز بایستهی ظلمت نیست،
و به اقتضای شب است و سیاهیست تنها
که صداها همه خاموش میشود
مگر شبگیر
ــ از آن پیشتر که واپسین فغانِ «حق»
با قطرهی خونی به نایاش اندر پیچد ــ،
مگر ما
من و تو.
□
و بدین نمط
شب را غایتی نیست
نهایتی نیست
و بدین نمط
ستم را
واگویندهتر از شب
آیتی نیست.
اردیبهشت ۱۳۴۷
سلام
آیا فایل صوتی این شعر موجوده؟ متاسفانه نمیتونم پیدا کنم
سلام. منم چند وقتی دنبال فایل صوتی این شعر هستم از گردانندگان سایت میخواهم لااقل معرفی کنند و نشانی بدهند.
سپاس
سلام. من فایل صوتی این شعر را در آلبوم کاشفان فروتن شوکران 2 پیدا کردم البته البوم اصلی در خیلی از سایت ها به صورت ناقص بارگذاری شده.