در لحظه


به تو دست می‌سایم و جهان را درمی‌یابم،
به تو می‌اندیشم
و زمان را لمس می‌کنم
معلق و بی‌انتها
عُریان.

 

می‌وزم، می‌بارم، می‌تابم.
آسمانم
ستارگان و زمین،
و گندمِ عطرآگینی که دانه می‌بندد
رقصان
در جانِ سبزِ خویش.

 

 

از تو عبور می‌کنم
چنان که تُندری از شب. ــ

 

می‌درخشم
و فرومی‌ریزم.

 

۱۹ مردادِ ۱۳۵۹

درباره‌ی