و چون نوبتِ ملاحانِ ما فرارسد
آن خونریزِ بیدادگر
در جزیرهی مغناتیس
بر دو پای
استوار بایستد
زخمِ آخرین را
خنجری برهنه به دندانش.
پس دریا
به بانگی خاموش
ایشان را آواز دردهد.
ملاحان
از زیباترینِ دختران
دست بازدارند
و در بالاخانههای محقرِ میکدهی بارانداز
به خود رها کنند،
خوابگردْوار
در زورقهای زنگار
پارو بردارند.
و به جانبِ میعادِ مقدّرِ ظلمت
شتاب کنند.
آذرِ ۱۳۵۷
لندن