سوْگی


راهِ كوهستانی:
غازهای وحشی در ابرها
     و آوازِ اردك‌‌‌های كاكُلی در دره‌ی تنگ.

[پنداری كوره‌‌‌ راهِ كوهستانی این احساس را در آدمی بوجود می‌‌‌آورد كه در فاصله‌‌‌یی یكسان از آسمان و زمین ایستاده ‌‌‌است: نه زمینی زمینی است، و نه آسمانی آسمانی. یا در این نقطه می‌‌‌تواند پیوند مشهودی میان زمین و آسمان باشد. به سخن دیگر: این پیوند جاودانه ‌‌‌است، گیرم برای درك آن می‌‌‌باید به نقطه‌‌‌یی در میان راه صعود كرد.]

دیری چشم به راهمان می‌‌‌گذارد،
با اینهمه چه زود فرو می‌‌‌ریزد
     روحِ شكوفه‌‌‌های گیلاس!

[چشم‌‌‌انتظاری آینده… حسرت‌‌‌خواری گذشته… لحظه‌‌‌ی شاد وصال سخت كوتاه و دمدمی ‌‌‌است و تازه آگاهی به این نكته، آن لحظه‌‌‌ی كوتاه شادی را نیز به دریغی دردناك مبدّل ‌‌‌می‌‌‌كند.] آیا شكوفه‌‌‌های گیلاس را روحی هست؟ ما را جرأت انكار این نیست، و الا تابع نظریه‌‌‌ی مكانیسم و مسأله‌‌‌ی «تصادف» در طبیعت خواهیم‌‌‌بود.

بید
ژاله‌‌‌ی سحری را می‌‌‌روبد
     از علف‌‌‌های سراسرِ راه.
 
  ای زنبق‌‌‌ها، ای زنبق‌‌‌ها!
از رحیلِ آن كسان اندیشه‌‌‌ كنید
     كه امروز در شما می‌‌‌نگرند!

آیا این گُل‌‌‌های كنار جوی و زیر پل، به‌‌‌راستی به تحسین آنان كه از كنارشان می‌‌‌گذرند اعتنایی ‌‌‌نمی‌‌‌كنند؟

تُندبادهای توفانی!
با گیلاس‌‌‌های كوهی مگویید
     كه تابستان فرا رسیده ‌‌‌است.

سرانجام گیلاس‌‌‌بنان كوهی شكوفه ‌‌‌كرده‌‌‌اند. شاعر نمی‌‌‌خواهد تندبادهای اواخر بهار به آن‌‌‌ها بوَزد و آن‌‌‌ها را فرو بریزد.

صدای آب.
آیا باران‌‌‌های تابستانی
     پایان‌‌‌یافته؟

تا این هنگام تنها صدا، صدای باران بود. اكنون آواز جریان آب به گوش می‌‌‌رسد؛ شاید باران پایان یافته ‌‌‌باشد.

[طبیعت، تسلسل اشكال و دوره‌‌‌هاست: یخ به آب و آب به ابر و ابر به باران تبدیل ‌‌‌می‌‌‌شود. گیاه می‌‌‌خشكد تا دانه به بذر مبدّل‌‌‌ گردد، و بذر بر خاك می‌‌‌پوسد تا نسل گیاه جاودانه ‌‌‌شود.
جریان رود، نشانه‌‌‌ی پایان یك دوره است. حلقه‌‌‌یی به حلقه‌‌‌ی دیگر تبدیل شده‌‌‌ است تا رشته‌‌‌ی تسلسل كلّی همچنان در این كارگاه بافته ‌‌‌شود.
امّا برای جزء، معنی هر آغاز چیزی به جز مرگ مسلّم نیست؛ و با این‌‌‌ همه، زنده حضور قاطع مرگ را همیشه به‌‌‌تردید باور كرده ‌‌‌است:
آیا آواز آب نشانه پایان دوره است؟
مایه‌‌‌ی اندیشگی شعر بعدی نیز همین است: مَد، مرگِ جزر است و جزر، مرگ مَد! تپش جاودانه‌‌‌ی قلب دریا جز این تناوب نیست.]

ماه افول ‌‌‌می‌‌‌كند
مَدّ صبحگاهی جریانی تُند می‌‌‌یابد. ـــ
     دریای تابستانی.

چیزی به این هایكوُ نمی‌‌‌توان ‌‌‌افزود، كمال طبیعت است در آغاز بامداد.

شبدر
در نهانگاه‌‌‌های كوهستان. ـــ
     صدای خزان هنوز به‌‌‌ گوش ‌‌‌نیامده ‌‌‌است.

[این گیاه، شبدر كوهی، اواخر تابستان روییده و در حقیقت پیك خزان است، یا قاصدی كه با میلاد خود از مرگ خویش پیغام‌‌‌ می‌‌‌آورد. شاید درست به همین سبب است كه در نهانگاه‌‌‌ها می‌‌‌روید تا بتواند حتی‌‌‌الامكان در برابر خزانی كه پشت پای‌اش از راه می‌‌‌رسد پایداری ‌‌‌كند. امّا خزانی كه اكنون به‌‌‌ طور قاطع در راه است هنوز فرا نرسیده ‌‌‌است، چرا كه هنوز در نهانگاه‌‌‌های كوهستانی، شبدر زنده ‌‌‌است. ــ
آیا شبدر كوهی كنایه از هر زنده، از هر جانداری نیست؟ ــ:
هر زنده‌‌‌یی با میلادش خبر از مرگی می‌‌‌دهد كه در آینده‌‌‌یی (دور و نزدیك) بر او خواهد تاخت. پس اگر زنده هنوز زندگی‌‌‌ می‌‌‌كند، به دلیل آن است كه مرگ هنوز آواز غمناكش را نخوانده.] این جان‌‌‌پرستی (آنیمیسم) خاصّ واكا نیز هست. ما صدای بهار را خوب می‌‌‌شناسیم، ولی خزان نیز با ما سخن ‌‌‌می‌‌‌گوید: «تو نیز آواز خود را داری.»

شبی سخت سرد. ـــ
اردك‌‌‌های كاكُلی، درهم
     بر شاخسارها به‌‌‌خواب‌‌‌اندرَند.
 
شبِ یخ‌‌‌بندان. ـــ
صدای بی‌‌‌وقفه‌‌‌ی بال‌‌‌های
     اُردك‌‌‌های كاكُلی.
 
برگ درختانی كه
در این بامدادان فرومی‌‌‌ریزد
     بارانِ دوشینه را پنهان‌‌‌ می‌‌‌كند.
 
درختِ كاج به ‌‌‌دل ‌‌‌دارد
یادِ آن كس را
     كه به نظاره‌‌‌ی برف‌‌‌اش در باغ اشتیاقی آتشین بود.
 
ما از پهنه‌‌‌ی این جهان می‌‌‌گذریم
در جستجوی پناهی،
     هم بدان‌‌‌گونه كه از بارانِ زمستانی!

[آن‌‌‌چه مایه‌‌‌ی ترس آدمی است مرگ است. آدمی مرگ را چیزی همچون باران زمستانی به تصوّر در می‌‌‌آورد كه احتمالاً از آسمان بر سرش نازل خواهد شد؛ و لاجرم عمرش را سراسر در جستجوی پناهی طی ‌‌‌می‌‌‌كند. و این نادانی محض است. چرا كه مرگ، ذاتاً، چیزی جز نفْس طی عمر نیست. پس آدمی نادانسته فرصت زندگی خود را تباه ‌‌‌می‌‌‌كند، به ‌‌‌دور از زندگی و به ‌‌‌دور از جهان. در هراس از مرگ به پناهگاه می‌‌‌تَپَد، بی‌‌‌ آنكه بداند در این پنهانگاه مرگ در كنار اوست و به ‌‌‌رغم گمان باطل خویش، از زندگی است كه روی نهان كرده!]

درباره‌ی سایت رسمی احمد شاملو

One comment

  1. پدرام بهروزی

    چطور میشود راجع به سوْگی شاعر اطلاعات بیشتری به دست آورد؟ اگر نام انگلیسی‌اش یا یکی از هایکوهایش به زبان انگلیسی را هم بدانید خودم پیدایش می‌کنم.