سینِ هفتم
سیبِ سُرخیست،
حسرتا
سایت رسمی احمد شاملو
صبح
ولرم و
کاهلانه
آبدانههای چرکیِ بارانِ تابستانی
بر برگهای بیعشوهی خطمی
خطابهی آسان، در اميد
به رامین شهروند
وطن کجاست که آوازِ آشنای تو چنین دور مینماید؟
امید کجاست
تا خود
جهان
به قرار
بازآید؟
عاشقانه
بیتوتهی کوتاهیست جهان
در فاصلهی گناه و دوزخ
خورشید
همچون دشنامی برمیآید
نشانه
شغالی
گَر
ماهِ بلند را دشنام گفت ــ