در دل جنون باران می‌بارد

  مرثیه‌ای بر اساس شعرهای لورکا برای لورکاهای در خون تپیده‌ی ایران    ۱. تصویر مالوفی که از فدریکو گارسیا لورکا در رسانه‌ها ارائه می‌شود، یعنی تصویر شاعری معصوم که زندگی‌اش پر بود از کشف و ترانه و رقص، شاعری که ناگهان توسط فاشیست‌های اسپانیا کشته می‌شود، بخشی از حقیقتِ لورکا را قلم می‌گیرد. ترکیبِ کلاسیکِ شیعی-مسیحیِ کودک‌ و شهید …

ادامه‌ی مطلب »

غزل غزل‌های سلیمان: سرود دوم

«- من گل ِ سرخ ِ شارون نرگس ِ خندان و سوسن ِ دره‌ام.» «- چون سوسن ِ دره در میان ِ خاربُنان، دلارام ِ من در صف ِ باکره‌گان هم از آن‌گونه است.» «- چون درخت ِ سیبى میان ِ درختان ِ جنگلى، دلدار ِ من در صف ِ همگنان، هم از آن‌گونه است. دوست مى‌دارم به سایه‌اش بنشینم …

ادامه‌ی مطلب »

غزل غزل‌های سلیمان: سرود سوم

«- شب همه شب تنها در فرش ِ خواب ِ خویش بى‌خود از خویش هواى زیبارویى را به سر داشتم که جانم از او سوزان است. اما او را نیافتم. پس خانه را وانهاده سرگشته‌ى سوق‌ها و گذرها در شهر پریشان شدم. به هواى آن که جانم از او سوزان است. به هر جائى جُستم‌اش، به هر جائى پرسیدم‌اش اما …

ادامه‌ی مطلب »

غزل غزل‌های سلیمان: سرود چهارم

«- تو زیبائى اى عزیز ِ من با چشم‌هایت این دو کبوتر، از پس ِ برقع ِ کوچک ِ خویش چه زیبائى! موهایت، چون فرو افتد رمه‌ى بزغاله‌گان را مانَد بر دامنه‌هاى جلعاد که به زیر آیند. دندان‌هایت رمه‌ى بره‌گان ِ سپید است که جُفتا جُفت، تنگ در تنگ از آبشخور به فراز آیند. لبان‌ات مخملى است خیسانده به ارغوان …

ادامه‌ی مطلب »

غزل غزل‌های سلیمان: سرود پنجم

«- چرا دل ِ من، هنگامى که به خواب اندرم پریشان و ناآرام بیدارى مى‌کشد؟ سرانجام آواز ِ دهان ِ خوبروئى را که دوست مى‌دارم به گوش مى‌شنوم: اوست اینک که بر در مى‌کوبد!» «- در باز کن دلارام ِ من، خواهر ِ من، در باز کن کبوتر ِ من اى یگانه‌ى من! در باز کن اى بى‌آهوى من! در …

ادامه‌ی مطلب »