با آوازی یکدست
یکدست
دنبالهی چوبینِ بار
در قفایش
خطی سنگین و مرتعش
بر خاک میکشید.
سایت رسمی احمد شاملو
مرثیه
گفتند:
«- نمیخواهیم
نمیخواهیم
که بمیریم!»
رود
خوبشتن را به بسترِ تقدیر سپردن
و با هر سنگریزه
رازی به نارضایی گفتن.
نقش
دریچه:
حسرتی
نگاهی و
آهی.
چه راهِ دور…
چه راهِ دور!
چه راهِ دورِ بیپایان!
چه پای لنگ!